اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

سفر

نفهمیدم  کجا رفتی !

سفر !؟

بی من !؟

نگفتی با که خواهی رفت

نگفتی این که میماند

چرا تنهاست

شاید

منتظر باشد

ولی من با تو می آیم

به هر جا میروی

من با تو میمانم

هم اکنون

من کنار حوض سهرابم

همان حوضی که خالی بود و

ماهی های خشگیده

به من گفتند

تقصیر درختان نیست .

ولی اکنون

پر از آب است وماهی ها

همه شادند

میگردند

گمانم لحظه ای تو با خدا بودی

و من چون باد

میرفتم

سراغ نا کجا آباد...