اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

شبنم

شب از نیمه گذشته

دلم می خواست مهتاب رو ببینم

ولی هوا ابری بود

توی یه گوشه آسمون

تنها یه ستاره کوچیک سو سو می زد

خیلی زود اون ستاره هم رفت زیر ابر ها

و من بودم و یه آسمون ابری

که بغض کرده بود در دل شب

دلم رو آماده پرواز کردم

و رفتم

و می رفتم تا به بارون رسیدم

اولین قطره گفت

مهتاب آنجاست

راست می گفت

مهتاب پشت ابر ها بود و منتظر

از میان باران گذشتم

و به مهتاب رسیدم

پرسید

اشگم را دیدی؟

گفتم آری

شبنمی بود بر برگ گلی

آرام

زمزه میکرد...پدر !

نظرات 1 + ارسال نظر
شیما جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 08:07 ب.ظ

آرام زمزمه می کرد...پدر...
من چقدر این واژه رو دوست دارم خداااا....
مگه میشه چیزی هم قشنگ تر از این باشه؟؟؟؟؟
ممنون پدر ممنون

آره عزیزم
قشنگ تر از این واژه مهر توست
مهر دختری که هیچوقت باباشو تنها نذاشته
و هنوز بعد از این همه سال بازم منتظره تا بابا در بزنه و او بره درو برای بابا باز کنه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد