وقتی تو بیداری
منم خوابم نمی بره
اصلا برای چی باید بخوابم ؟
یه موقعی می خوابم که تو نیستی
اما حالا که هستی
می خوام کنار خستگی هات باشم
می خوام بدونی که تنها نیستی
می خوام بدونی
شب ها
توی دل آسمون
لای ستاره ها
پشت مهتاب
چی میگذره !
می خوام بدونی
کتابی که دستمه اسمش چیه !
برای هر کی گفتم
نفهمید
اما تو ...
بیشتر ازحتی خودم فهمیدی !!
برای همینم
زودتر از من پرواز کردی
وقتی من
دنبال ستاره ها می گشتم
تو پشت مهتاب قایم شده بودی
آنقدر خودتو نشون ندادی تا...
اون یه تیکه شمع باقی مونده هم آب شد
به من نگو بخوابم
وقتی تو بیداری
منم خوابم نمیبره
قصه کتابم
پرواز عشقه
موقع پرواز
کسی نمی خوابه...
وقتی کسی کنارمه که می تونه تمام ثانیه های پرواز رو برام ترسیم کنه...وقتی کسی هست که مرهم بالهای شکسته ام شده...وقتی حضورش اونقدر قوت قلبه که میشه تمام دوری ها رو در احساسی به پاکی عشق مخفی کرد...وقتی تو هستی تا من بدونم تنها نیستم و آسمونی هست که همیشه مهربونیتو بهم یادآوری می کنه...چرا از پرواز هراس داشته باشم؟...ممنون پدر...ممنون
بابائی...
تو از پرواز و من از فریاد هرگز هراسی نخواهیم داشت
پرواز تو شبی بود که مهرت را همراه داشت و فریادمن
تمام لحظه هائیست که از تو دورم...