اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

یاد تو

امروز نتونستم برم بیرون

آخه تا صبح بیدار بودم

نزدیک های ظهر بود

که بیدار شدم

دیشب

شب عجیبی بود

همه اش یاد تو بودم

به این فکر می کردم که الانه سی تا کتاب دورو برته

یه سر داری و هزار سودا

از این کتاب به اون کتاب

از این یادداشت به اون یادداشت

بررسی تحقیقات انجام شده روی پروژه مورد نظر

و نکته هائی که توجه تو رو جلب میکنه

هم آهنگ کردن مطالب

و هزار دنگ و فنگ دیگه

بعد تورو مجسم می کردم

درست مثه یه دانشمند

یک محقق

یک پژوهشگر

چه وقار دلنشینی

چه تفکری

حظ می کردم تورو توی این حالت می دیدم

این همون دختر کوچولوی منه

حالا بزرگ شده

برای خودش خانمی شده

یاد بابا افتادم

چی صدات می کرد؟

آهان ! خانمی

خانمی خودم

صداش هنوز توی پاشنه در می چرخه

هنوز لبخندش روی لباشه

او بیشتر از ما می دونه که تو

چه خانمی هستی

او مثه ما دلشوره نداره

او مطمئن تر از ماست

و همین اطمینان

قوت قلبی برای توست

قلبی که توکلش به خدا باشه

همیشه قدرتمنده

نشونی های این قدرت

تلاش خستگی ناپذیر توست

والا تو هم مثه

خیلی های دیگه

میرفتی دنبال عشق و عاشقی

که می دونی زوال پذیره

من می دونم که عاشقی

ولی نه عشقی که

خیلی زود

رنگ ببازه

تو عاشقی ولی

عشق تو

بر مبنای درک صحیح تو از زندگیته

برای همینه که

هنوز بابا

خندونه ، شاده

دیشب یه عالمه برات دعا کردم

می دونی که ...! خدا

دلای سوخته رو خیلی دوس داره

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد