اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

عکس تزئینی

هر وقت بخوام چیزی بنویسم

اول یه 5 دقیقه ای با این کوچولوئه

حرف می زنم

اونوقت اگه اجازه داد

شروع می کنم به نوشتن...

اسمشو گذاشتم مهتاب

اگه ازم بپرسی چرا ؟

میگم نمی دونم !

ولی حقیقتش اینه که می دونم

اما بگذریم...

حرفای منم

حرفی نیست که همه طالبش باشن

یه احساسه

یه واقعه ایست که اتفاق میفته

وشاید

زیاد مایل نباشم کسی اونارو بخونه

بیشتر برای دلتنگی های خودم

می نویسم.

یکی از نوشته هام رو در شبی که خیلی دلم گرفته بود

برای دخترم  نوشتم و عکسش رو

چاشنی نوشته ام کردم

می دونستم که او

هرگز به این نوشته نخواهد رسید.

چون کلمات فارسی را نمی تواند بخواند

اما دلم می خواست

عکسش را ببیند

عکسی که

هرگز کسی ازو برنداشته بود

و تخیل خودم بود.

چند شب پیش

آدرس اون نوشته را براش آف گذاشتم

امروز مقارن ظهر بود که باهام تماس گرفت

شاید سه ماهی می شد که ازش بی خبر بودم

دیگه انگار خدا دنیا رو بهم داده بود

قادر به حرف زدن نبودم

بغض مجالم نمی داد

او نیز همینگونه بود

نیم ساعتی را با هق هق گذراندیم

اما در انتها ازم پرسید:

این عکس آخریه کیه ؟

گفتم فکر میکنی کی باشه ؟

گفت به نظرم که خیلی آشناست !

به او کفتم

اگر احساس میکنی آشناست پس حتما ٌ آشناست

اونو به خاطر بسپار...

و بعد خدا حافظی کردیم

در حالی که

نفهمید عکس تزئینی ست ...

نظرات 1 + ارسال نظر
شیما چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:05 ق.ظ

واییییی یعنی بلاخره باهاش حرف زدید؟
پس چرا زودتر به من نگفتید آخه؟
نکنه فکر کردی حسودیم میشه؟:دی

حسودی !!!
آدم که نسبت به خودش حسودی نمی کنه !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد