نامه پر از مهرت رو در حالی که تب داشتم خوندم .
نمی دونم چی باید بگم ولی همیشه
هنگام غروب ، دلم پر میکشه بسوی آسمون.
آخه فکر می کنم
همین که ستاره ها خودشونو نشون بدن
تو هم از یه گوشه این آسمون
پیدات میشه
و من به این انتظار
ودیدار عادت کردم.
اما
دیدار امروزم خیلی فرق می کنه
درسته که در حال استراحتم ولی
معمولا ٌ
کسی که بیمار میشه
یه غربت غریبی رو حس میکنه
توی همین غربت
دنبال عزیز ترین فردیست که بنونه بهش آرامش بده
ونامه تو
چقدر منو آروم کرد
درست مثه نسخه ای که دکترا می نویسن ...
دخترا دوای درد پدرا هستن
***
چقدر خدا رو دوس دارم
و همیشه او رو شکر می کنم که نمیذاره غصه بخورم
تو مثه همونی هستی که همیشه آرزو شو داشتم
پس اگر میبینی کنار این پنجره
کسی به انتظار توست
این انتظار
فقط برای سعادت و سر بلندی توست
تو بیش از یک احساس ،
مهربونی
و برای من، عزیز...!
پدر عزیزم...مهربونی مهربونی می طلبه.کی میتونه خوبی ها و محبت شما رو ببینه اما بی تفاوت رد شه؟
امسال عید کنار نگرانی های هر سال یک شادی هم دارم اونم حضور شما در تمام لحظه هامه و به خاطرش خدا رو شکر می کنم.مواظب خودتون باشید پدرا فقط متعلق به خودشون نیستن پس زود خوب بشید
خدارو شکر می کنم که دعای خیر تو به استجابت رسید و حالم رو به بهبود است.
من به دل صاف و پاک تو اعتقاد دارم
من به صفای باطن تو ایمان دارم