اصلا رغبتی به نوشتن ندارم
و این در حالیست که بیشترلحظه های من
با همین نوشته ها می گذرد
من با خودم نجوا می کنم
چه کار دارم به کسی
حتی نمی خواهم برایم چیزی بنویسند
حتی نمی خواهم کسی نوشته ام را بخواند
میبینی که
اینجا محصور است
اینجا بسته است
سالهاست که با خود خلوت کرده ام
گاهی مهتاب از پشت ابرها
سرک می کشد
تا خود را درون دریا بیآبد اما
دریا نا آرام است
ومهتاب دوباره پشت ابرها انتظار می کشد
سیزدهمین روز هم در حال گذر است
و پدر سبزه اش را
با تنهائی تو گره می زند
تا احساس کند
کمی آرام شده باشی ...