همیشه احساس تو
دلمو لرزونده !
نمی دونم چرا !
نمی دونم باید چیکار کنم !
چرا این قدر نسل ها از هم دورند؟
چرا این همه فاصله فکری وجود داره ؟
چرا بچه ها حرف گوش نمی کنن ؟
چرا بزرگترا فکر می کنن اونا بحق اند ؟
دیگه از این چرا ها هم حالم بهم می خوره !
ما مجبوریم تابع قانون طبیعت باشیم
درسته که کمی کامل شدیم
اما هرچه کاملتر میشیم
انگار بر میگردیم سر جای اولمون
شاید مسبب آن قانون طبیعت باشه
شایدم خود ما !!
ما میدانیم که برای کامل شدن
باید بحران های متفاوتی را تجربه کنیم
اما همیشه تجربه دیگران برای ما
تئوریک بوده
و قابل لمس نیست
باید خود، زندگی را تجربه کنیم
این قانون طبیعت است
چه بخواهی
چه نخواهی
تا زخمی نشویم
درد را حس نخواهیم کرد
هرچند
درد را برایمان معنا کنند...
پدر....دیشب خیلی دلم شکست...حرفاتون واسم خیلی تلخ بود.نمیگم درست نبود.من هم خیلی از مثال هایی که شما زدید رو دیدم.خیلی از دوستان خودم...اما همیشه بین احساس خودم و احساس اون ها فاصله ای بوده که هیچ کسی نفهمید.من نمی خوام بگم با همه فرق دارم.منم احساس اونها رو تجربه کردم اما احساسی که الان توی دلم هست با دیگران فرق داره...شاید یه روز گذشته رو نوشتم...شاید...اما پدر...با همه ی تفاوتها...من خیلی دوستتون دارم...خیلی...!