خسته و مونده
از باریکه خاطرات می گذشتم
یاد مادر افتادم
راستی !؟
حالش خوبه؟
چه می کنه؟
هیچ شده گاهی برات ازدلش بگه؟
هیچ شده یواشکی مراقبش باشی
ببینی اشگشو کجا قائم میکنه؟
میدونی ؟!
این سالها که داری رشد میکنی
بخصوص در این مقطع
یه سالهائیست
که مادر
اغلب ملتهب و نگرانه !
اونم به خاطر تو
باز اگر بابا بود این التهاب کمتر بود
اینجاست که میگم
چقدر مراقبشی
بیشتر باهاش حرف بزن
بذار
دلشوره هاش کمتر شه
نگرانی هاشو
تا جائی که ممکنه
کمتر کن
مادرا
صادق ترین عاشقای روی زمینن
هیچ کجای این پهنه گیتی
نمیتونی
دوستی مثه مادر بیآبی
و تو اینو از من بهتر میدونی
من هنوز هم
به هنگام دلتنگی
میرم پیش مادر
اونجا یه جای آرومیه
وقتی حرفامو باهاش می زنم
مثه یه کبوتر
سبک میشم و پرواز می کنم
کاش پیشم بود
او سالهاست
منو تنها گذاشته
خوش به حالت که مادر کنارته
راستش
گاهی به تو
حسودیم میشه !
اشگام اینو بهم میگن
دس بردارم نیستن...