اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

تو...

از همون لحظه

که قلبم لرزید

یه احساس عجیبی رو

با خودم همراه میبینم

فکر نمی کردم دنیای مجازی

اینقدر قدرتمند باشه

یا لااقل برای من چنین بوده است.

تو با این کار

منو کشوندی توی سالهائی که

ضجه می زدم

اما هیچکسی صدامو نمی شنید.

دارم باهات حرف می زنم

دستات توی دستمه

همون دستای کوپل و کوچولوت

دارم فکر می کنم

خدایا زندگی بچه ام

همین که خوابیده

چشاش بسته است

چگونه خواهد گذشت ؟

خدایا چه قیافه معصومی دارد

او تا کجا تغییر خواهد کرد ؟

تا کجا همراه او خواهی ماند ؟

چه مقدار متحول می شود ؟

دلشوره های پدر تمومی نداره !

بعد

خدارا شکر می کنم

مگر تا کنون چه گونه گذشته

تغییراتش را که میبینی

او هم مثل دیگران

و تحولش

مگه کم آورده است

و همه این فعل و انفعالات

مثل پرده سینما

جلوی دیدگانم متجلی می شود

وقتی ارزیابی می کنم

به تمام کسانی که مامور بوده اند تا

تو به این مقطع برسی

درود می فرستم

و خداوند

صادق ترین دوست توست

و نماینده اش مادر

مادری که کنار توست

به مادر بگو

پدر می گوید

دستت درد نکنه ، خسته نباشی

تو امانت دار خدائی

دعا کن خدا به خاطر تو

پدر را ببخشد...