اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

می خواهم زنده بمانم...

خیالم که از تو راحت میشه

دلم پر میکشه تا اونور آبها

آخه منم مثه تو

دلم اسیره

هر کاری هم که می کنم

نمی تونم فراموشش کنم

چون او برای من

مقدسه...

خیلی وقته دیگه نیست

شایدم هیچوقت نبوده

اما نمیدونم چرا همیشه

با فکر او دلخوشم

از صبح تا شب

هزار مرتبه

میآد سراغم

نه حرفی میزنه

نه چیزی میگه

اما من باهاش حرف می زنم

حتی با عکسش

و همیشه

لبخند محوی که روی چهرشه

منو وا میداره از خودم بپرسم

چرا؟

وهیچوقت نتونستم

به این سئوال جواب بدم

دلم میخواد برم پیشش

اما فرصتی نیست

به او که برسم

دیگر نیستم

و نمی خواهم نباشم

میخواهم زنده بمانم

شاید

دوباره اورا

بیآبم...