اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

بهت...

یکی دو روزه

احساس میکنم تغییر کرده ام.

ساکتم.

بیشتر دلم می خواد تنها باشم.

اصلا حوصله گفتگو رو ندارم.

فکرم برای نوشتن آماده نیست.

احساس می کنم

در یک فضای بهت گیر افتادم.

کاش جریان شباهت اون چهره رو نگفته بودی

اون برای من یه قصه بود

یه رویا

باهاش دلخوش بودم

حالا واقعیت پیدا کرده

خیلی دلم میخواد بدونم چرا گردش روزگار

اینچنین برای من رقم می خوره

چرا باید دلم وابسته یه تصویری بشه

که ساخته ذهنیتمه

اما حالا واقعیت پیدا می کنه

و یه جای این دنیا داره زندگی می کنه !

حالا او روبروی منه

در صورتیکه فکر می کردم خیالیه

اگر تو جای من بودی

چه می کردی؟

بابا بی خیال...ولش

خسته ام

خیلی خسته ام...