اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

مادر۴

خوش به حالت

همه پیشت هستن

خاله، پسر خاله، دائی و مهم تر از همه

مادر...

یه روزی

وقتی که همسن تو بودم

همه اینا پیشم بودن

من خاله مو خیلی دوس داشتم

از همون بچه گی !

گاهی مادرم حسودی می کرد!

اما هیچوقت به روی خودش نیآورد!!

نمی دونم چی باعث شد که توی این غروب جمعه

یادشون افتادم

شاید حس و حال جمع شما ،

شایدم غربت گذر زمان

آن روز های من...

و این روز های تو

بهترین لحظه ها خواهد بود

که یادت میماند...

نیازی نیست در دفتر خاطراتت ثبت بشه

خود به خود

در کنج دلت ضبط میشه

دیروز صبح زود

هوای مادر به سرم زد

من هنوز هم دلتنگی هامو

فقط به او میگم

کنار مزارش این غزل را گفتم:

 

هنگام جدائی ام از او

                         پیر شدم

از عشق به دنیا و دلم

                        سیر شدم

گفتند مرا که چون

                     توانی بودن

گفتم که به عشق او

                 زمین گیر شدم

 

حالا تو بگو

برای مادر چه سروده ای ؟

این روزها تمام فکرش توئی

غزال غزلش توئی

نسیم نفسش توئی

کمکش کن تا کم نیآورد

چه میدانم..! نمیآورد.