اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

انتظار...

آخرین باری که تورو دیدم

همین چند لحظه پیش بود

و چقدر زمان زود میگذره

انگار سالهاست ندیدمت...

راستی چرا؟

و چرا کسی جواب مرا نمی دهد؟

نمی خواستم بنویسم !

بیشتر دوس داشتم صدائی را بشنوم

که بگوید:

در چه حالی؟

چه می کنی؟

وای ...که سالهاست چنین صدائی را نشنیده ام

دلم برایت تنگ شده

نمیدانم کجائی

اما من هنوز اینجا هستم

پشت این پنجره

و در انتظار...

یکی دوروزه حالم مساعد نیست

فکر می کنم باز هم رگهای قلبم بسته شده

نه.... دکتر نمیرم

از اونا متنفرم

اونا برای پول ارزش بیشتری قائلند تا جان انسانها

بگذریم...

اگر مانده ام

حتما حکمتی دارد

اشتیاق رفتن دارم و نمی دانم چرا طول کشیده

من آماده ام

حتما روزی که بیآئی دیگر نیستم

شاید هم باشم اما

نه آن پدری که تو فکر می کردی.

برم کمی قدم بزنم

اینجا خیلی ساکت است.