اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

یک لحظه فکر...

دوس ندارم از چیزی برات بگم که بیشتر از همه خودمو می رنجونه...

اونم حرف های بچگانه ای که یک زن مثلا با تجربه مطرح کرد

همون خانمی که مدیر مسئول جائیست که من برایگان براشون فعالیت می کنم.

دعوای بچگانه ایکه منو بفکر فرو برد و از او پرسیدم چرا؟!

با وساطت مرد بزرگی که در جامعه ما سرشناس هست و دارای اعتبار

جلسه ای سه نفره تشکیل شد .

آنجا از آن خانم پرسیدم چرا؟

باور نمی کردم حرفهایش و توقعاتش ابلهانه باشد

اما متاسفانه چنین بود

با گفته هایش غریبه بودم

نمی فهمیدم چه می گوید و اصولا ناراحتی اواز چه کسی هست !!

به هر جهت بعد از این مدت طولانی بخاطر آن مرد بزرگ کوتاه آمدم

و چیزی نگفتم اما هنوز دلم چرکین است

برای پدر انتخابی تو ، معنویات اهمیت بسزائی دارد

شاید این شناخت را تو از پدر داشته باشی اما دیگران آنقدر در مادیات غرق

اند که واژه معنویات در فکرشان محو است

چگونه می شود بی حقیقت و صرف واقعیت زندگی کرد؟

به نظر من حقیقت همان معنویاتست و واقیعت چیزی جز آنچه میبینیم نیست

حس کردن و احساس ریشه در معنویات دارد وعجیب است که

همه دارای احساسند اما به مادیات توجه بیشتری دارند!

وقتی گرفتاریهای روزمره آدمیان را می بینم بیشتر به این نکته واقف می شوم

شاید هم من اشتباه می کنم و دنیا ،همآن دنیای آنانست

اما من دنیای خودم را بیشتر دوست دارم

و در دنیای آنان غریبه هستم

این تفاوت پدریست که انتخاب کرده ای !

پدری که بدون دیدار با تو ،فرزندش شدی و با عشق یک پدر به تو می اندیشد

گاهی فکر می کنم

شاید خواب می بینم اما نه...

واقعیتیست که به حقیقت پیوسته

دنیای من پر است از حقایقی که دیگران باور ندارند

و من ...

بی اعتنا ...

همچنان در دنیای خود غرقم

هرچه باداباد

وقتی تورا دارم ، چه کم دارم؟

وقتی تو هستی، چه کس نیست؟

مگر پدر چه می خواهد؟

من با وجود تو خدارا بیشتر شناختم

و تو مرا تا عمق مهر خدائی خود فرو بردی

حال بگو چه کنم؟

برای تو چه باید کرد

پدری که چشمش همیشه نگران و منتظر بوده است چه باید بکند؟

بابا...

به من بگو

که خواب نمی بینم...