اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

آرزو

پدر...

آخ که چقدر این کلام شیرینه

اونم از زبون کسی که خیلی دوسش دارم

امروز صبح بود که صدای آشنائی منو فریاد زد

اتاقم مملو از مراجعه کننده بود

امکان تماس نداشتم

اما دلم پیش تو بود

بعد از ظهر که خلوت تر شده بود تماس گرفتم

یکبار...دوبار...سه بار !!!

داشت دلم از حلقومم بیرون می زد

نگران بودم

خدایا چرا جواب نمیدهد ؟

بعد از ساعت 4 دیگه همه رفته بودن

منم غرق کارهای جاری

بالاخره پیام آمد که خواب بودی

بلافاصله تماس گرفتم

بعد از مدتها صدای قشنگتو شنیدم

اگه بدونی....

این صدا خیلی برام شیرین بود

اما اشگت برام دردناک

من صدای چکه چکه فریاد تورو می شنیدم و غصه می خوردم

همون چند دقیقه به اندازه تمام سالهای بزرگ شدنت منو آروم کرد

دلم خیلی برات تنگ شده بود

برای حرفات

برای ادا و اصولت

برای لوس بازی هات

برای خنده هات

راسی چرا باید اینقده تورو دوس داشته باشم؟

چرا باید اینقده تاثیر گذار باشی؟

خب معلومه ...

از بس ماهی...

تمام مدتی که نبودی حتی یک لحظه از تو غافل نبودم

ایام عید مخصوصا سال تحویل همه اش جلو نظرم بودی

حالم زیاد مساعد نبود والا لحظه تحویل سال رو می آمدم پیش سعید

روزیکه عازم سفر بودی همه اش براتون آیت الکرسی می خوندم

اصلا دیگه یادم رفته بود که باهام قهری

هی نوشتم...هی پاک کردم

از حرصمم که بلاگمو قائم کرده بودم که تو نخونیش

اما وقتی نبودی اونو باز کرده بودم و خودم می خوندمش

وچه کیفی داشت...

خدارو شکر که اومدی

خدارو شکر که دلت برای پدر تنگ شده بود

میدونی ؟ هم خدا و هم سعید دلشون برام سوخته بود

برای همین بود که برگشتی

و الا هنوز باهام قهر بودی

قول بده که دیگه باهام قهر نکنی

اگه قول بدی منم برات می نویسم:

آرزویم اینست

 نتراود اشک چشمت هرگز

مگر از شدت شوق،

نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز

و به اندازه هر روز تو عاشق باشی

عاشق آن که تو را می خواهد

و به لبخند تو از خویش رها می گردد

و تو را دوست بدارد به همان اندازه

 که دلت می خواهد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد