اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

مادر

باید برای گرامیداشت تعدادی از شهدا کلیپی درست میکردم که یاد آور

چگونگی شهادتشان بود.

این کلیپ باید در مراسمی با حضوروزیر، معاونینش و جمعی از

خانواده های شهدا پخش می شد. بهترین زمان برای القای پیام به

کسانی که با سرنوشت جامعه در ارتباطند.

کلیپ را درست کردم

خودم بیش از همه متاثر شدم

اتاق وزیر بزرگ بود و همه نشسته بودند

دستگاه را روشن کردم

موسیقی ملایمی توجه همه را جلب کرد

و سکوت حاکم شد.

تصویر خانم جوانی که در لحظه دفن شوهر شهیدش دارد برای

مردم حرف می زند روی پرده قرار دارد.

زیر چشمی مراقب همه هستم

دلم می خواهد عکس العمل ببیننده های این صحنه ها رو ارزیابی کنم.

خانمی که چهره اش در حال نمایش است اکنون بین این جمع نشسته و

دو فرزندش با کنجکاوی خاصی صحنه را می نگرند.

بجه ها گاه به چهره مادر و گاه به صحنه نگاه می کنند.

چهره مادر جوان اکنون بسیار شکسته شده و اورا می دیدم که زمان را

میکاوید.

خودش را نمی نگرد

بچه ها را نگاه می کند

حرف هایش در کلیپ همه را تحت تاثیر قرار داده بود

همه می گریستند الا او

کلیپ تمام شد اما همچنان سکوت بر مراسم حاکم است

گاهی صدای ناله ائی دیگران را متاثر می کند

و مراسم تمام می شود.

امروز وقتی از مادر حرف زدی یاد آن زن افتادم

بی شک چنین زنانی کتاب عشق اند

و تو کتاب عشق را در کنارت میبینی و باز دم از عشق می زنی !

اگر میخواهی بدانی عشق چیست و کدامست

با مادر حرف بزن

و حرفش را گوش کن

کسی که چنین عشقی را کنار خود دارد تنها نیست

ازو یاد بگیر چگونه عاشق باشی...

سیزده

اصلا رغبتی به نوشتن ندارم

و این در حالیست که بیشترلحظه های من

با همین نوشته ها می گذرد

من با خودم نجوا می کنم

چه کار دارم به کسی

حتی نمی خواهم برایم چیزی بنویسند

حتی نمی خواهم کسی نوشته ام را بخواند

میبینی که

اینجا محصور است

اینجا بسته است

سالهاست که با خود خلوت کرده ام

گاهی مهتاب از پشت ابرها

سرک می کشد

تا خود را درون دریا بیآبد اما

دریا نا آرام است

ومهتاب دوباره پشت ابرها انتظار می کشد

سیزدهمین روز هم در حال گذر است

و پدر سبزه اش را

با تنهائی تو گره می زند

تا احساس کند

کمی آرام شده باشی ...

 

تفاوت

دیروز

نوشته تورو خواندم

همزمان ،

پیک پدر از کربلا آمد .

خوشحال بودم که آرزویم به اجابت رسیده بود

اینکه تو در وعده گاه بودی یا نبودی مهم نبود

مهم این بود که تورا در آنجا حس می کردم

و دنیای بسیار زیبائی رو در میعادگاه عشق تجسم می نمودم.

لحظه های بس غنی را شاهد بودم

و حالت های خارج از دنیای مادی .

سال نو رو با چنین عوالمی آغاز کردم

شاید هیچ سالی

چون امسال نبود.

و تو

در بهترین حالات مجسم می شدی

من تورا با سعید می دیدم

و تو با نی نی بودی

فرق پدر با تو

همین بود وبس...

لحظه دیدار

تا موقعیکه برگردی

دیگه هیچی نمی نویسم

کاش می دونستی توی دلم چه خبره

کاش از دلشوره هام خبر داشتی

اونوقت اینگونه تنها نبودم

داشتم با خودم زمزمه میکردم...

 

لحظه دیدار  نزدیک است .

باز من دیوانه ام ، مستم .

بازمی لرزد ، دلم ، دستم .

باز گویی در جهان دیگری هستم .

های ! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ !

های ! نپریشی صفای زلفکم را، دست!

آبرویم را نریزی ، دل !

- ای نخورده مست -

لحظه دیدار نزدیک است .

                                  م-آزاد

روز هشتم

بارونه قشنگیه

هوس کردم یه کم قدم بزنم

اینجا یه پارک بزرگه که گهگاه سری بهش می زنم

اگه چترم همراهم نبود خیلی خیس می شدم

ولی چتره به دادم رسید

شر شر بارونم یه حس و حال خوبی بهم داده

آروم قدم می زنم

گاهی می ایستم و به طراوت چمن ها خیره میشم

وقتی بارون روی چمن می باره

انگار اونا سبز ترن

شاداب تر به نظر می رسن

راستی تو صدای سبزه ها رو شنیدی؟

سبزه ها موسیقی خاص خودشونو دارن

مخصوصا اگه بارونم روشون ببآره

اگه مثه من الانه اینجا بودی

تو هم صداشونو می شنیدی

درست مثه زنگ تفریح دبستانه

که بچه ها میریزن توی حیاط مدرسه

یه همهمه نامفهوم

اما اگه خوب دقت کنی

یه موسیقی دلپذیره .

زیر چتری که روی سرمه

انعکاس این موسیقی رو حس می کنم

انعکاسی که با هق هق دلم همراهه

هق هقی که شاید

بخاطر دعای توست

در دشت کربلا...

التماس دعا

آخه توی اون همه زائر چه جوری میشه تورو پیدا کرد؟

میگفت از بس صداش کردم دیگه گلوم خشگ شده بود.

راست می گفت

به طور اتفاقی موبایلش جواب داد

وقتی صداشو شنیدم اول از تو پرسیدم

اما هنوز موفق نشده بود تورو پیدا کنه

شایدم هنوز موقع اش نرسیده

شایدم

قرار روی تل زینبیه است

او دو روز دیگه بر می گرده

و تو چهار روز دیگه

فاصله شما  از هم فقط دو روزه

و فاصله ما از هم

به اندازه احساسمونه

احساسی که

دلتنگیهامون اونو میسازه

برای کربلا  بی قرارم

برای نجف بیتابم

وبرای دعای تو ...ملتمس

غصه تو ...

من تموم قصه هام قصه تــوست

اگه غمگینه

اون از غصه تـــــوست

 

یک دفعه

مثله یه آهو

توی صحراها رمیدی

بسکی چشم تو قشنگ بود

گله گرگ و ندیدی

 

دل نبود توی دلم ،

تو رو گرگا نبینن !

 

اونا با دندون تیز،

به کمینت نشینن !

 

الهی من فدای تـــــــو

چه کار کنم برای تو ؟

 

اگه تو این بیابونا

خاری بره به پای تـــــو ؟!

 

یه دفعه

مثله یک پرنده

قفس عشقو شکستی

 

پر زدی تو آسمونا

رفتی اون دورا نشستی !!

 

دل نبود توی دلم ,

گم نشی تو کوچه باغا !

 

غروبا که تاریکه

نریزن سرت کلاغا !

 

نخوره سنگی به بالت ،

پرت نشه فکر و خیالت !

 

من تموم قصه هام قصه توست

اگه غمگینه

اون از غصه توست

                                                           ( نمی دونم مال کیه)