اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

روز پنجم

آسمون اینجا ابریه

هوا هم دلش گرفته

اونم می دونه تو الان کجائی

اونم دلش می خواد بباره

ومیباره

امروز روزه پنجمه

دل پدر هم پر میکشه به سوی حرم

خوش به حالت که لااقل تو رو پذیرفت

منو که سالهاست بیرون کرده

ولی آنقدر مهربونه که گهگاهی

یه سری بهم میزنه

او میدونه که دلم دیوونشه

و میدونه که سرگردونشم

یه روز که دلم خیلی گرفته بود

وتوی خیالش غوطه می خوردم

دوتا دست کوچولو منو بغل کرد

دیدم امیر حسینه

امیر حسین یه پسر 7 یا 8 ساله بود

که از کربلا آمده بود

شاید باور نکنی ولی

یه راست آمده بود سراغ من

بغلش کردم

بوی کربلا رو میداد

خدا میدونه چه حالی شدم

با دیدن این بچه احساس کردم پیامی به همراه داره

و من اون پیام رو گرفتم

امیر حسین پسر یکی ازکسانیست که اگه بخوای باباشو ببینی

باید هفت خوان رستم رو طی کنی

اما این بچه کجا و پدرش کجا !

تفاوت از زمین تا آسمونه

برای همینه که میگم

پیامی داشت که باید به من می رسید

و رسید...

صدای آشنا

در انتهای سومین شب بود

که صدای آشنائی

فضای تنهائی ام را شکافت

و بر عمق قلبم نشست .

پدر ! من آمدم ...

صدایش زیبا بود

مثل یک موسیقی !

مثل بارونی که توی صحرا می باره !

مثل اشگی که بی مهآبا جاری میشه !

مثل همون ستاره ایکه  همیشه

از پشت پنجره اتاقم پیداست !

پرنده مهاجر پدر ،

به خانه بر گشته

تا برای هجرت دیگری آماده شود

این بار

او از کنار فرات می گذرد

تا به دشت عشق برسد

این بار

نمازش را

در کنار نهر علقمه خواهد خواند

این بار

در کوچه های تنگ و تاریک نجف

پرسه خواهد زد

تا بشنود صدای گریه آن یتیمی را

که در فراق مولایش

بهت زده

آسمان گنبد طلائی را

میکاود.

اگر به نجف رفتی

اگر خانه علی (ع) را یافتی

سلام من را به فاطمه (س) برسان

و بر سر چاه بگو

پدر چشم به راهست

او روی قول شما حساب باز کرده

مبادا حسابش را مسدود کنید

مبادا محلش نگذارید

پدر بدون شما میمیرد

و اگر تا این لحظه زنده مانده

عشق شماست

عشق مادر است

پدر ضعیف ترین فرزند فاطمه (س) است

یادت باشد

اگر نتوانستی حرف هایم را به آنها بگوئی

نگاهت را به نخلستان نجف برگردان

با نخل ها حرف بزن

آنها میتوانند صدای پدر را به علی (ع)و فاطمه (س) برسانند.

 

روز سوم

یه موجی از صورت و نگاه تو به من می رسه

 که نمی تونم اونو توصیف کنم !

تصویری که

بالای این صفحه میبینی

شاید نمادیست از احساسی که

سالها ...

سالهای خیلی دور

از من گرفته شد

اما همچنان رویایش با من است

رویائی که

هیچ کس نتوانست آن را از من بگیرد.

موجی که از صورت و نگاه تو به من می رسه

به اندازه این رویا

بلند و طولانیست

و من درون آن غرقم ...

وقتی تورو نگاه می کنم

چیزی جز رویای تو نمی بینم

چیزی شبیه خواب

مثه یه پرواز در خواب

مثه یه شبنم زلال

روی یک برگ سبز

مثه یه قطره اشگ

که ماسیده شده باشد

روی گونه ای خشگ

میبینی ! رویایم چگونه آشفته است ؟!

من این رویای آشفته را

چگونه توصیف کنم ؟!

امروز روز سوم است

و تا شب راهی نیست

شاید امشب باشد شاید هم فردا

نمی دانم !

اما اگر در حرم مولایم

صدائی را شنیدی که

فاطمه رافریاد میکرد...بدان

او پیک پدر است

که تا کربلا

لحظه به لحظه

با تو همراه بوده است .

 

رازو نیاز

درست لحظه ایکه سال تحویل می شد

سجاده عشق پهن بود

و من در بینهایت دوست

غرق بودم .

دست نیاز وتمنا بسویش پر می کشید

زمزمه دعا جاری بود

                    یا مقلب القلوب والابصار

                    یا مدبرالیل والنهار

                    یا محول الحول والاحوال

                   حول حالنا الی احسن الحال

و امید تا اوج او ادامه داشت.

اینجا ! در خلوتگه دل

در سکوت و تنهائی

راز شب ، پیش منست

آنجا ! در بیقراری تو

در ازدحام و نور

ملجا ً مومنان با توست

نمی دانم تا کجا پر کشیدی !؟

ولی من !

تا کنار سجاده تو بال زدم

و رسیدم ، اما !

تو میهمان حضرتش بودی

و شب را ، راز چنین بود

والسلام .

سال نو مبارک

پنجره را بگشای

شاید بهار آمده باشد

شاید که شبنمی

         در انتظار توست

                  شاید که صبح شده باشد

پنجره را بگشای

               شاید که سال

                             نو شده  باشد.

 

نوروزتان مبارک

 

 

ساعات آخر

این ساعات آخر سال هم برای خودش عالمی داره

نمی دونم چرا از صبح همش به یاد نی نی بودم

نمی دونم کجاست

والا تنهاش نمیذاشتم

فقط میدونم

ممکنه دلتنگ تو باشه

آخه او تورو خیلی دوس داره

وقتی هم که تو نباشی

دلش فقط پیش توست

مخصوصا این ساعات آخر

و تو هم آنجا

می دونم که به یادشی

شاید در لحظه تحویل سال

دلای دور افتاده

بهم نزدیک بشن

تو آنجا دعا کن

دل پدر هم یه کم آروم بگیره

امروز که این ترانه رو گوش می دادم

فقط به نی نی و پرستو فکر می کردم

اونو برای پرستو فرستادم

اما برای نی نی گذاشتمش این جا

کاش بتونه گوش کنه

اگه بشنوه

مثه من زار می زنه

آخه زار زدن خودش یه قصه است

قصه ایکه باعث میشه

غصه ها کم بشن ...

امام رضا

السلام علیک

یا ابا الحسن یا علی بن موسی الرضا المرتضی

 

وقتی تو مهمون سلطان دلهائی

من چی باید برای تو بنویسم ؟

من از چی می تونم حرف بزنم ؟

جز اینکه چشم دلم به دنبال سایه تو

برای رسیدن به درگاهش باشه

کاری نمی تونم بکنم !

جز اینکه همش مجسم کنم داری باهاش حرف میزنی

برای بابا

برای مادر

برای نی نی

برای این و اون

و... برای پدر

ازش حاجت می خوای

دیگه من چیکار میتونم بکنم ؟!

ولی چرا ! یه کار هست

میتونم وقتی تو دعا می کنی

از همین جا

بگم ...آمین

من دعاهای تورو

از حفظم

برای هر کدومشون

هزارتا آمین میگم

اینقده میگم تا آروم بشی

وقتی تو آروم باشی

دل منم آرومه

یا قاضی الحاجات ادرکنی

یا غیاث المستغیثین اغثنی