اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

غروب

چقدر خسته ام

سفر کمی طول کشیده

اما تا رسیدن چیزی نمانده

آنجا زیاد دور نیست

اینجاست که بی تو دور مانده ام

میدانی؟

حتی رفتنم را هم به هیچکس نگفتم

الا تو !

نمی دانم در این واژه " تو" چه نهفته ای

که اینگونه بیمارم

و آماده ...

درد سینه آزارم می دهد

شاید از شوق وصل باشد

شاید هم

جدائی از تو ...

نمی دانم!

باید مراقب باشم

نکند دوباره عالم عاطفه بازگردد

و دنیای رو به انتهایم را

از من بگیرد

آخر من غروب را دوست دارم

غروب را دوست دارم...

 

اسم تو...

 

 

خواستم اسمتو بذارم خورشید

ترسیدم غروب کنی !

اسمتو گذاشتم جونم

که اگه بری منم بمیرم...