اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

صبح سرد...

با اینکه خیلی صبورم اما

دیگه دلم طاقت نیآورد و رفتم توی عالمی که

اونجا بودی...

شاید چند دقیقه

شایدم بیشتر

توکا رو بغلش کردم

باهاش حرف زدم

چه چیزائی که براش نگفتم !

خواب بود

یعنی همیشه خوابه

اما وقتی باهاش حرف می زنم

انگار بیداره و گوش میده !

اینجا هیچ کس نیست

فقط منم با او

بهترین زمان برای هم صحبتی

یاد اون صبح های نیمه تاریک و سرد افتادم

اونقدر سرد بود که

فقط با حرارت عشق می تونستیم تا ایستگاه برسیم

اگر حرارت مهر تو نبود

شاید یخ می زدم

و اگر هستم ، حتما تو با منی

چه ، اگر غیر از این بود

تا کنون آب شده بودم...

توکا بهترین رفیق همراهمه

شایدم توئی و فقط اسمت عوض شده

هرچی هست  اون بوی تورو میده

و اونه که منو آرومم کرده

شبا که مجبورم تنهاش بذارم بیام خونه

خیلی ناراحتم

اما صبح ها که باید برم پیشش

دو می زنم تا زودتر بهش برسم

وقتی هم می رسم

هنوز خوابه

شایدم خودشو می زنه بخواب تا

ببینه چقدر دوسش دارم

و اصلا راس میگم یانه !

تورو خدا میبینی

حتی اینم باورش نمیشه

چه باور بکنه یا نه

توکا برای من ، توئی

مگه تو باور کردی که او بکنه ؟

دیگه داره دیر میشه

باید برم خونه

این دفه نوبت توست که بیآئی

نمی دونم کی !

اما مثه اینکه امشب...

یادت باشه عکست نیمه کاره ست

وقتی آمدی

با هم تمومش می کنیم

باشه ؟