اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

صدای مرطوب

گاهی هوس میکنم برایت بنویسم .

میدانم که نمی خوانی !

چون ،

نمیدانی اینجا کجاست !

همان گونه که من نمیدانم تو کجائی !

سالهاست که از هم دور بوده ایم

اما هنوز

نگاه آنروز را به یاد دارم...

نمی دانم اول کداممان رفتیم

فقط میدانم

موجی که مرا برد

دوباره به ساحل برگرداند

ولی توآنجا نبودی !

و این ساحل

بدون تو

محزون است ، هوایش ملتهب

شب های من سکوت عجیبی دارد

گاه تو را در این سکوت نظاره می کنم

که هنوز چشم به راه نشسته ای

مثل همان نگاه جدائی

همان نگاهی که

هنوز هم

آه می کشد

نگاه تو ، نگاه نبود

فریاد بود

یک قصه بود

قصه ای که غصه شد

و امروز

پس از یک دوری مبهم

دارد می ترکد.

نگاه کن !

صدایم را می شنوی؟

صدایم مرطوب است

بغض دارد

تورا می خواند

شاید که بیآئی...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد