خیلی ناراحتم ...
حتی دیگه از این قلم هم خسته شده ام
از این تکرار های مکرر
ازاین روز هائی که به سادگی خراب میشن
از این احساس های فرسوده
از این امید های واهی
خسته ام
باور کن
خسته ام
و تو
شاید خسته تر از من
دارم ارزش یه قطره اشک رو ارزیابی می کنم
همین اشگی که از چشمات داره میریزه
چشمائی که فقط خاطره هارو میبینه
چشمائی که تا دیروز
نور داشت
زیبا می دید
هنوزم قشنگ می بینه
ولی فقط خاطره ها رو
چشمائی که توی حصاره این واژه گم شده
نمی خواد پیدا بشه
گاهی برای اشک ها هم دلم می سوزه
به خدا اونا پاکند
زلالند
صافند
عین دل تو
پس چرا ؟
چرا باید هرز برن ؟!
همه آرزوم اینه که تو همونی باشی که بابا می خواد.