اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

مسافری دیگر...

یک بار دیگر

         تکرار خواهد شد

                         این نابسامانی ...

 

بهم خبر داد که داره میآد ایران

خب خیلی خوشحال شدم

ولی پیش من که نمیآد

میره یه جائی که

خاطراتش برام کشنده است.

من باید به خاطر او

تحمل دیدار کسانی رو داشته باشم

که آثار زخم به جای مونده از

بی رحمیشون

هنوز روی قلبم باقیست

او خود قربانی این بی رحمیست

اما نمی داند.

وقتی ده  ساله بود

همراه با خواهرش

که سه سال ازو کوچکتر بود

از اینجا

کوچ کردند

و دریغ از یه خدافظی...

از حالا همش

دلم هول و ولا داره

این بار دومی است که

چنین حالتی دارم

بر سر دوراهی مانده ام

اگه برم فرودگاه وچشمم بیفته به اونا

اونا ئیکه خاطره خوبی ازشون ندارم

و اگه نروم

این بچه چشمش توی فرودگاه دنبال منه

و منو پیدا نمی کنه

چی میشه ؟!

باز یه خاطره ای بد !

میبینی ؟!

بیست و چهار سال انتظار

برای یه دیدار

دیدار با پسرم

و انبوهی از غبار

غبار غمی که

هنوز پس از گذشت

این همه سال

زدوده نشده

و

یک بار دیگر

        تکرار خواهد شد

                        این نابسامانی ...