اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

گذر از تاریکی

نمی دونم ،

دیشب ، برام یه معنای دیگه ائی داشت !

گاهی که میرم تو فکر

یه چیزی به نظرم می رسه

که انگار

دارن باهام حرف می زنن

اون فکر ،

چیزی جز خاطراتم

نیست !

چرا خاطرات خوب در مقابل خاطرات بد

ناچیزه؟

آیا همیشه این خوب و بد ، به خودمون مربوط میشه؟

بله ! اکثرا اینطوره

وقتی اونارو مرور می کنی

یادت میآد

کجای اون خاطره اشتباه کردی

اما خاطره ،

فقط مرور لحظه های گذشته ست

و نمیشه اون لحظه را بر گردوند

و اصلاحش کرد

لحظه ایکه گذشته

باید به فراموشی سپرده بشه اما

باید سعی کنیم خودمونو اصلاح کنیم.

فکر می کنم

این راه رسیدن به تعالیست

در واقع با این کار

ما به خودمون بر میگردیم

و خود گمشدمونو پیدا می کنیم

زمانیکه

به این مرحله از رشد برسیم

آرزوهامون

یه چیزای دیگه میشه

این آرزو ها

زیباترین رویای زندگیه

خیلی مطهره

معنای بهشت

در این آرزوها نهفته است

انسانیت و آدمیت رو میشه در این آرزوها دید

دیشب ،

خودم را می کاویدم

جستجوئی عمیق

در اعماق نفس

من از هزار توی این عمق

به سختی در حال گذرم

گاهی نمی توانم ازخواسته ام بگذرم

اما پیامد های آن خواسته را می بینم

اگر بمانم

سفر طولانی می شود

وگرد باد حوادث

راه گریزم را می بندد

ناچار

تن به خواسته نمی دهم

و بی رغبت

از آنجا می گذرم

کمی که دور می شوم

دیگر از خواسته خبری نیست

خودم هستم، نه خواسته

هنوزهم در راهم

و نرسیده ام

اما آنچه یافتم

ارزشمند بود

من یاد گرفتم که ببخشم

من آموختم که بی کینه باشم

خدا کند به مهر رسیده باشم

سخت است

بسیار سخت

اما،  

خودت را می یآبی

و به خویشتن خویش می رسی

دعایم کن

تا با هم برسیم...