اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

عکس

بگذار دنیای مجازیه پدر

با همین عکس های مجازی

تزئین بشه...

یه عکس زوار دررفته قدیمی !

نمی دونم عکس کیه !!

نمی دونم عکاسش کجاست !

فقط میدونم

کسی اونو داده به من

اما نه همه شو

فقط یه تیکه شو

منم اون تیکه رو آوردم توی دنیای مجازی

گذاشتمش اینجا

اولش خواب بود

بیدارش کردم

لباسشو عوض کردم

کلاه براش گذاشتم

یه طوری نیگا میکنه که انگار

میشناستت

بازم معرفت اون

امروزی  ها که نمی فهمن بابا چیه یا نه نه !

آخ که دس رو دلم نذار

این بغض لامصب نمی ترکه

تا راحت بشم...

باور نمی کردم بیآد

اما آمد

باور نمی کردم نبینمش

اما ندیدمش

امروز قاب عکسشو که سالها روی دیوار اتاقم

گذاشته بودم برداشتم

چشمم که به او می افتاد

ناراحت می شدم

اگه کسی راجع به او چیزی بگه

خیلی غمگین میشم

دوس ندارم هیچی دیگه  از او بدونم

بجای عکس او

تورو به تصویر کشیدم

حالا توروبروی منی

دارم فکر می کنم

خوش به حال سعید

که هیچوقت داغ ندید...