اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

نذر

تو شهری که من زندگی می کنم

یه امامزاده هست

گنبد و بارگاهی داره

بچه که بودم

میدیدم که

اغلب بزرگتر ها

نذرشونو در این امامزاده ادا میکردند

گاهی مادرم منو با خودش می برد اونجا

همیشه نون و خرما

یا پنیرو سبزی

سر سفره های کوچیک

توی امامزاده

بین مردم پخش می شد

اینها کسانی بودند که نذر حضرت رقیه

یا حضرت ابوالفضل رو داشتند

یه مداح پیری هم همیشه اونجا بود

که روضه می خوند

الانه دیگه نیست

پدرم میگفت :

این آقا خیلی مجربه

یه روز یه نفر که از کسی قرضی میگیره

حاضر نمیشه دینشو ادا کنه

با هم میآن جلوی همین امامزاده

اونیکه پول قرض داده بوده به اونیکه

پول قرض گرفته بوده میگه:

اگه به این آقا قسم بخوری که از من پول قرض نکردی

من همه اون پول رو به تو می بخشم.

اون آقاهه هم با پرروئی میگه:

به این آقا قسم که تو به من پولی ندادی

پدرم که شاهد ماجرا بوده می گفت:

هنوز چند قدم اون آقاهه دور نشده بود که

میفته و میمیره...

بگذریم

من خیلی این امامزاده رو دوس دارم

و به مجرب بودنش اعتقاد عجیبی دارم

برای تو نذر کرده بودم پیش همین آقا

پنج شنبه که شب جمعه میشه

میرم اونجا

برات دعا می کنم

در اونجا از خدا می خوام که

همه جوونا خوشبخت و عاقبت به خیر بشن

برای تو و زهرا دعای مخصوص دارم

شما ها هم اگه دلتون وصل شد

پدر رو دعا کنین

چه باشم و چه نباشم...