اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

امتحان

یه امتحان دیگه...

اصلا همه زندگی امتحانه

خوش به حال اونا که همیشه قبول میشن

منو بگو که همیشه

توی هر سه امتحان

چاربار رفوزه شدم

این بار هزارمه

اگه گفتی چن بار رفوزه شدم ؟

میدونی ! از بس خنگم !!

خنگ بودنمم دس خودم نیست

آفرینشم اینگونه بوده

اما میتونم حدس بزنم

که اگه از تو

یه بار امتحان بگیرن

صدو بیس بار قبول میشی

آخه آفرینش تو

توی فصلیه

که شقایق ها

میشکفن

هر کسی توی این فصل به دنیا بیآد

خیلی باهوشه

مهربونه

همه دوسش دارن

حتی اون استاد بد اخلاق

تازه ... بد اخلاقی استاد دلیل داره

اون میخواد

زیادی لوس نباشی

اگه بهت بخنده

به هیچ جا نمیرسی

و تو باید

به همه جا برسی

آواز تو

توی دشت شقایق ها

همه جا می پیچه

من صدای تورو

از هم اکنون می شنوم

و چه ترانه نوید بخشی

سحرم  دولت  بیدار  به  بالین     آمد

گفت بر خیز که آن خسرو شیرین آمد

و این فال تو بود

و به نیت تو

در این عصر زیبای بارانی...

عروسک کوچولو

عروسک کوچولوی پدر

یه عالمه برات حرف دارم

هیچ میدونی

تو تنها کسی هستی

که احساس پدری رو در من زنده کردی؟

هیچ میدونی چرا خدا تورو سر راه من قرار داد؟

هیچ میدونی منم امتحانات خیلی سختی رو پشت سر گذاشتم؟

اگر باور داشته باشی

و خدا رو حس کنی

خیلی راحت متوجه میشی

کسی از ما حمایت می کنه

و وقتی تو حمایت ذات احدیت رو داشته باشی

چه نگرانی خواهی داشت؟

کسانی نگران هستند که پشتوانه ندارند

انسانهای مادی بی اعتقاد همیشه نگرانند

می ترسند

بز دلند

چنین کسانی کم نیستند

و اینها نتیجه عمل خودشون رو تجربه می کنن

اما انسان معتقد

به خاطر ایمانش

عمل خلاف نمی کنه

وهمیشه وجدانش آسوده ست

خدا هم پشتیبان چنین کسانیست

از اونا حمایت می کنه

چنین افرادی همیشه در کاراشون موفق اند

و قانع هستند به آنچه

خداوند براشون مقدر کرده

بنابر این خوشبختند

تمام تحولاتی که در زندگی تو

در همین مدت کوتاه

بوجود آمده

نشان از حمایت پروردگار دارد

من مطمئن هستم

دعای سعید برای تو

و نیاز مادر به وجود تو

ومهم تر از همه

دل پاک خودت

دست حمایت معبود را

بر عبودیت تو مستدام داشته

و تا آنجا که

این طهارت و پاکی ادامه یابد

همچنان مورد الطاف الهی خواهی بود

پدر می داند تو کی هستی

تو هم بدان

چی هستی...

عشق و نفرت

هیشکی مثه تو

نمیدونه من کجام

چیکار می کنم

کجا میرم ، کجا میآم

با کی حرف میزنم ، با کی نمیزنم

تازه ...چه بهتر که فقط تو بدونی

بقیه مثه عروسکای خیمه شب بازی اند

یه سر نخ شون دسه کسی دیگه ست

آخ که اگه الانه اینجا بودی

چه نیروئی پیدا می کردم

اونوقت میتونستم با این انرژی

اتم رو هم بشکافم

برم توش ببینم اونجا چه خبره

که اینقدر سرش بحث و گفتگوست !

راسی تو میدونستی قدرت عشق چقدره؟

اگه عشق ، عشق باشه قدرتش فراتر ازبمب اتمه

اما اگه عشق الکی باشه

حاصلش نفرته

نفرتی که تورو از عشق دور میکنه

کسی هم که با نفرت زندگی میکنه

یه خونه جهنمی برا خودش میسازه و اون تو میلوله

این عکسی که میبینی واقعیه

نتیجه یه عشقه

عشقی فراتر از دنیای اجسام

عشقی که هنوز طراوت و نسیمش

از توی قاب خاطرات

فضای دلمو عطر آگین میکنه

وقتی بهش نیگا می کنم

احساس می کنم

یه لحظه ثابت مونده

نتونسته بگذره مثه بقیه لحظه ها...

قدرت عشق میتونه زمان رو هم نگه داره

این تصویر، ثابت مونده تا پدر در عشقش ثابت قدم باشه

کاش میتونستم برات بگم

چه احساسی دارم

کاش هیچوقت حرفی از نفرت نمیزدی

نفرت بوی جدائی می دهد

و جدائی یعنی پاره پاره شدن...

 

دوباره

یه باز نگری کو چولو

حال و حسم رو عوض کرد

برات گفتم که

چند روزیه خیلی هوائی شده ام

توی دنیا یه نقطه هست

که همه هوش و حواسم به اون نقطه متمرکزه

فکر نمی کنم هیچ عاشقی

حتی مجنون هم

مثه پدر

اینقدر سر گردون و بیقرار باشه

دلم پر می کشه

میره میره تا اون دور دورا

اونجا یه دهکده ساکت و آرومیه

دشت سر سبزه

توی جنگل ، درختائی به قدمت تاریخ هست

کنار رود خونه اش

آب بی صدا جاریست

وقتی بارون میگیره

تو هم بارونی میشی

وقتی صدای هق هقت بلند میشه

به اندازه صدای رعد انعکاس داره

همه دشت

زیر پوشش برق نگاهت

میدرخشه

اونجا ، اون دور دورا

خیلی بالاتر از خیال

دلم اسیرشده

کاش میدونست توی این اسارت چه حالی دارم

کاش میدونست برا چی مینویسم

یه بار دیگه این دفترچه سیاه نوشته هامو مرور کردم

چه لحظه هائی گذشته !

همه در تنهائی

بدون او

و او هرگز نتونست بفهمه پدر برای او

تا ژرفای عمیق ترین آرزو ها

سفر کرد

و همیشه تنها بود...