اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

سایه

 

یادته؟

صبح سحر

وقتی کلاغا

توی راه مدرسه

همدیگرو صدا می کردن

تو بمن گفتی

پدر ...دوست دارم

بعدشم خواب زده

غلطی زدی و چشماتو بستی ؟!

یادمه...

دساتو بوسیدم و

چشمام تو چشات خیره شدوبلند شدی

گفتی که... هستی

نبودی !

هرچی که گشتم

نتونستم کسی رو مثل تو

پیدا بکنم

توی سکوت تنها نشستم.

چه سکوتی

چه دل انگیزه غروب

تو ساحل غربت و موجائی که آروم

زیر پام غل می خورن

میشن یه بارون

راستی اونجائی که گفتی

همه پرواز میکنن

میرن  تو مستی

جائی هم هست که بشه

یه لحظه اونجا ببینی

کجا نشستی ؟

اگه اونجاهم سکوت باشه

میرم پیش اونا

کنار مستا میشینم

حرفامو بی صدا ، یواش

زمزمه می کنم

میگم تو

برای پدر

مثه یه سایه هستی...