اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

قطره...

حق با توست

نگو چرا ساکت شدی

گاهی نمیشه حرفی زد ، چیزی گفت

اما

هنگامیکه غرق ابهام میشی

دوس داری کسی کمکت کنه

بعد...میبینی هیچ کس نیست

اونوقت یه مستمسک میخوای تا کوکت کنه و راهت بندازه

چن وقته این مستمسک منو راحت نمیذاره

با خودش می کشونه تو عالم رویا

می بره جائی که همیشه آرزوشو داشتم

فکرمو به سمتی می کشونه که همیشه طالبش بودم

کاش این رویا حقیقت داشت

کاش دنیا توی همین رویا خلاصه می شد

اما متاسفانه اینگونه نیست

وقتی اون خواب خوش از سرت می پره

واقعیت هارو که میبینی

اگه مثه من باشی

خیلی غصه می خوری

نمی دونم چگونه سر راهم سبز شد

به خدا نمی دونم

فقط میدونم که یه عکس بهم داد...و رفت

 

 

این همون رویا بود

منم که از خدا خواسه

نقاشیش کردم

یه چیزی ساختم که خودم حیرون شدم

نقاش با حسش نقش می آفرینه

اما من با عشقم اونو ساختم

نمی دونم چه عاملی باعث این کار منه

تو ؟

او؟

و یا گمشده ایکه همیشه در آرزوهام بوده؟

نمیدونم اصلا رویا ئی بودن خوبه یا بد

اما واقعیت های ناهنجارزندگی می طلبه گاهی ازبرون به درون سفر کنیم

این سفر همون رویاست

و کاش رویا حقیقت داشت

ولی تصورات ما زائیده خواسته هامونه

و اگر در درک این خواسته هاعاجز باشیم

مصائب بیشماری در مسیر زندگی خواهیم داشت

تردید دارم که از درک خواسته ام عاجز باشم

دنیای من دنیای زیبائی هاست

دنیای من در یک قطره خلاصه شده

و این قطره بس زلالست

پشت این قطره

قصه ایست که کسی نمی داند

جز او....