اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

سومین...

 

شش روز با سکوت گذشت

من بودم وخاطرات

همه رفته بودند

تا امشب...

تو سومین نفری هستی که

در سال جدید

پیام نور بهمراه داری

و من

نادیده چقدر شما هارو دوس دارم

اولین نفر جوانی بود بیست و هف هش ساله

من کنار مزار مادر به نیایش مشغول بودم

سلام کرد

او هم آمده بود تا لحظه تحویل سال کنار پدر و مادرش باشد

با چه عشقی مزار آنها را آب و جارو می کرد !

و چه گل های زیبائی برایشان آورده بود!

در لحظه تحویل سال

چشمانش را بسته بود و دعا می کرد

به ایمانش قبطه خوردم

اما دعایش کردم

و تازه فهمیدم چقدر در برابر پروردگار رو سیاهم

او اولین نفری بود که به من تبریک می گفت

و این برخورد را به فال نیک گرفتم

دومین نفر در روز سوم عید به دیدنم آمد

می دانست تنهایم

و میدانست هستم گرچه به هیچ تلفنی جواب نمی دادم

او جوانیست چهل و پنج ساله

و استاد تار و سه تار است

ساز قشنگی می زند

و صدای گرمی دارد

عجیب است که تنها دخترش را ازو گرفته اند

و او نیز پدریست که در فراغ دخترش نا آرامست

ساعاتی را با هم بودیم

وگفتیم آنچه را که می باید گفت

شاید تشابه زندگی ما

علاقه من را به او بسیار صمیمی تر نموده است

اما سومین نفر تو بودی

شاید انتظاری که می کشیدم چنین تصوری را پیش آورده باشد

من هرروز به تو سر می زدم

و نبودنت

انتظارم را مضاعف می کرد

تا امشب

وقتی متوجه شدم که از سفر برگشته ای

آرام شدم

و اکنون با تصور اینکه سومین نفر هم نور بود

سال نو را با امید رسیدن به اهدافت و آرزوهات

در مسیر نور الهی آغاز می کنیم

و همچنان امیدوار هستم بتوانم پدر خوبی

برای فرزند خوبی چون تو باشم.