کاش یک بار بیآئی
و از این غمزده یادی بکنی
و اگر ممکن نیست
دست کم
یک پیامی بدهی
یا نمی دانم
هر طور خودت می دانی
خبر از خوبی حالت بدهی
و بگوئی ، هنوزم که هنوز است
نمی دانی بدبختی چیست
من در آن روز به تو خواهم گفت
حال من هم خوب است
همه چیز ، بهتر از قبل شده
و از این هم بهتر خواهد شد
ولی آنوقت که رفتی ، به تو می گویم
آنقدر تشنه لبخند تو ام
که نمی دانم ، با این همه بی تابی و ماتم چه کنم
کاش بین من و تو ،
فاصله کمتر بود
کاش حال و روزم ،
اندکی بهتر بود
آرزویم این است
باز هم از ته دل خنده کنی
من نمی خواهم ، هرگز تو بدانی که چه حالی دارم
تو اگر ، با خبر از سوز و گدازم بشوی
شاید از این همه خودداری من ، شکوه کنی
من نمی خواهم ،
آزرده شوی
من نمی خواهم ،
یک لحظه برای غم تنهائی من گریه کنی
(شهریار جعفری منصور)