اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

پدر مریض می شود

از صبح چهار شنبه احساس کردم گلوم درد می کنه

اعتنا نکردم و به قرقره آب نمک اکتفا نمودم

تو دیگه خوب میدونی که پدر

تموم دلخوشیش به همین شبای جمعه و

رفتن زیارته

خیلی وقته که دلخوشی دنیا ازم گرفته شده

تموم هفته که به کار مشغولم و خسته

می مونه فقط شب جمعه

وراه سفری کوتاه تا سحر

دو ساعتی توی حرم و التجاه

این همه ی زندگیه پدره

درجه گذاشتم 39 بود

دو درجه تب منو داشت کلافه می کرد

از زیارت گذشتم

انگار که از جونم گذشتم

بیشتر استراحت کردم

الانه ساعت 10 صبح روز جمعه است

تازه پا شدم

حالم خیلی بهتره

فقط ضعف دارم

دلم برات تنگ شده

هنوز نتونستم بیآم اونجا ببینم چیکار میکنی

خدا کنه دیگه باهام قهر نباشی

دیدی وقتی قهر کنی مریض می شم!

اصلا نمی تونم بنویسم

مواظب سلامتیت باش

به خدا می سپارمت...