شیما جان
نمیدونم برای تو بنویسم یا آنیتا !
چه فرقی داره
می خواسم بگم برای آنیتا ، این دختر همیشه شادو مهربون
نگران شدم
خبر تلخی بود
کلمات تو در یاداشتی که گذاشته بودی منو وادار کرد برم پیش آنی
اونجا سیاهپوش بود
و سکوت
هق هق آنیتا رو شنیدم
خودمم باهاش گریستم
ولی چه باید کرد
به قول تو زندگی همینه دیگه...
چیزی برای گفتن ندارم
برای آنیتا و خانوادش صبر و شکیبائی آرزو می کنم
ما هم خودمون رو در غم اونا شریک میدونیم
روحش شاد باشه.