اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

آیا حقیقت تلخ است ؟

نباید چیزی می نوشتم

نباید می گفتم

اصلا نباید حرفی می زدم

دلم از همه گرفته و بیش تر ، از تو...

نمی تونم باور کنم که حقیقت تلخ باشه

خب منم اینطوریم دیگه

فکر می کردم اگه باهات صادقانه حرف بزنم اونوقت راحت تر با مسائل کنار میومدیم

از بس دروغ و تظاهر به ما تحمیل شده ، واقعیت ها به چشم نمیآن

ما هنوز راه مقابله با سختیهارو بلد نیستیم

در صورتیکه باید بدانیم در زمان وقوع حادثه چه باید بکنیم

زندگی همیشه شیرین نیست

اگر غرق این لذایذ بشی اونوقت حادثه ها تورو می شکنن

و من به عنوان یک پدر دوست ندارم شکسته بشی

دوست دارم ساخته بشی

اونم نه تقلبی بلکه سفت و سخت

اگر از همین ایام نتونی خودت رو بسازی دیگه دیر میشه

و عادت میکنی و ترک عادت برات سخت میشه

برام مهمه که بچه ننه نباشی

باید مردونه زندگی کنی طوریکه همه حسرت تورو داشته باشن

برام ارزشمند بودی که از ناگفته ها برات گفتم

چه اگر غیر از این بود اونوقت پدر معنا نداشت

می شد عین خیلی های دیگه

مثه اونائیکه زندگی رو فقط در عیش و نوش اون می بینن

دوس ندارم وابسته چیزهائی بشی که فانی اند

تو باید از زندگیت نهایت استفاده رو ببری اما

وابستگیت به چیز هائی که یه روزی از بین میرن نمیذاره اونطور

که باید از اون بهره مند بشی و این تورو می شکنه

من باید حقیقت رو به تو می گفتم که گفتم

کلام من کلام کودک نا آگاه نیست

من پدرم

باید دلم شور بزند

این دلشوره تا زمانی که تو آگاه شوی همچنان ادامه دارد

اگر گاهی منطق جای احساس قرار بگیرد اونوقت میفهمی که درست می گویم

و این خواسته هر پدری است که فرزندش را عاشقانه دوست دارد

چه باور کنی و چه نه...