اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

انتهای جمعه

در این انتهای شب ،

که دقایقی دیگر فرداست،

لحظه ای را با تو بودن غنیمت است

چه کسی از فردا خبر دارد؟

تمام دو روز گذشته را مشغول بودم

گاهی با یاد تو

زمانی هم با جریان روزگار

دفترت را باز کردم

چیزی نبود الا دو سه خط

برایت ناراحتم

وقتی فکرم آشفته باشد ، قلمم فریاد می کشد

می آید اینجا ، داد می کشد

فکر کردم می آئی ، می شنوی

اما اثری از تو نمی بینم

گاهی چرا

اما همیشه نه...

یاد شعر سهراب افتادم

به سراغ من اگر می آئید

نرم و آهسته بیآئید ، مبادا

که ترک بردارد

شیشه نازک تنهائی من...

تو هم همیشه رعایت این نکته رو میکنی

اما تنهائی من از ترک برداشتن گذشته

حالا دیگه متروکه شده

چند روزه احساس می کنم چشمام خیلی ضعیف شده

با اینکه سه تا عینک متفاوت دارم معذالک

عینکی که باید موقع انجام کار بزنم برام ضعیفه

دلمم نمی خواد برم دکتر

ازشون بدم میآد

ولی از نسخه همیشگیم استفاده می کنم

الله نورالسموات والارض

فکر می کنم این سوره منتسب به حضرت زهرا (س) باشه

خب همینو می خونم و خوب می شم

تا حالاشم که مشگلی نداشتم

شایدم این ضعف به خاطر فشار کارهای این یکی دو هفته اخیره

به هر حال با همین نسخه که گفتم خوب می شم

تازتم اگه خوب نشدم فدای سر فاطمه زهرا (س)

فردا باید یکی دوتا کار مهم رو به انجام برسونم

فکر می کنم تا دیر وقت نتونم بیآم خونه

اگه فردا نتونستم بیآم پیشت نگران نشو

چون میدونم که خیلی خسته می شم و باید استراحت کنم

اما بهت فکر می کنم

دلمم برات تازه یه عالمه شور می زنه

ایشالا همیشه سلامت و شاد باشی

شادی تو سلامتی منو هم تضمین می کنه

والا مریض می شم

وقتی هم مریض بشم ازم بی خبر میمونی

و خوش به حالت میشه

همین دیگه...

بقیه شو بعدا میگم

فهلا خدافس...دی: