اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

بهانه

درسته که اینجا برای تو می نویسم اما

این درد و دل ها بیشتر به خودم تذکر میده

چون تنها خواننده پرو پا قرص این نوشته ها ، خودمم !

خب خوبه دیگه

هم سرم گرم میشه

و هم یادم می مونه که لحظه ها چگونه گذشته

بعدش... خب اگه اشتباهی هم کرده باشم سعی می کنم جبران کنم

این دو سه روز خیلی با خودم کلنجار رفتم

فکر می کردم اگه تو پسر بودی چقدر باهات راحت تر بودم

البته این به اون معنا نیست که من پسرارو بیشتر از دخترا

دوس داشته باشم چون هر کی ندونه تو میدونی که پسرم چه کرد!!

اما علاقه و وابستگی که به تو پیدا کردم اصلا با هیچ معیاری

نمیشه سنجیدش...

و تو اینو خوب میدونی

اونجا برات نوشتم که بهانه گیر شدم و این بخاطر این بود که

نباید بهم دروغ بگیم

اصلا دلیلی برای اینکار وجود نداره

من به عنوان یک پدر باید احساسم رو برای توبگم تا حس اعتماد

در تو بوجود بیآد

همونطور که تو خیلی از مسائل رو برای من میگی

خب فکر می کنم این اعتماد خیلی با ارزشه

در گیری فکری من از اون لحظه ای شروع شد که

شماره تو رو سکوت دیوار برام خوند...

چرا؟

چه نیازی بود که دیوار به من بگوید؟

تو که جلوتر از او ، خودت گفته بودی

فقط نا خواسته، دلشوره ام را بیشتر کردی

بابا...

ناراحت نشو

فقط می خوام بدونی که برام بی تفاوت نیستی

درسته که تقدیرمون دوری از هم است اما

احساسمون دقیقا احساس واقعی بین یک پدر و فرزنده

کاش اون شماره هیچوقت به من نمی رسید

نمی دونم چه کنم

به خودم باشه باید هر ثانیه  صدای تورو بشنوم

اما باید مراعات تورو هم بکنم

نگی پدر بی وفاست

اگر بدونم چه می خوای همون کار را می کنم

پس کمکم کن تا بی بهانه کنارت بمونم

تو همه هستی من شدی

و هستی من دلخوشی توست

اگر باور نداری امتحان کن...