اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

اشگ مهتاب

فقط برای تو می نویسم...

صدای دل

خیلی ناراحت شدم

بطور اتفاقی سری به اون بچه زدم

اینکه از زبون آنیتا برای بی احساس ترین مرد دنیا نوشته بشه

منو شوکه کرد

متاسفانه دفترش باز نشد که بفهمم چی شده

ولی خب فکرو خیاله دیگه

راسی تو از او خبر داری؟

میدونی چی شده؟

ایشالا که موردی نباشه

آنیتا خیلی بچه ساله ،حیفه دنیای قشنگش بهم بریزه

اگر خبری داشتی به منم بگو...

اما تو...

خب نمیدونسم حالت خوش نیس و سرما خوردی

با اینکه همیشه تاکید می کنم مواظب باشی ولی خب شیطونی هات

اجازه نمیدن که خودت رو برای ما سالم و سر حال نگهداری

با این حال از خدا می خوام که هیچوقت مریض نشی

مریضی تو یعنی نگرانی مفرط من...

علت هم داره

چون من از تو خیلی دورم

هیچگونه تماسی هم ندارم

دلمم نمی خواد مزاحمتی داشته باشم

تورو هم خیلی دوس دارم

همه اینا باعث میشه نگرانیم برای تو مضاعف بشه

حالا جای شکرش باقیست که سرگرم مطالعه هستی ولی برای عروسی

حتما برو

انرژیه تازه ای پیدا می کنی

روحیه ات عوض میشه

از همه اینا گذشته ،تجدید دیدار با خانواده ، دوستان  و تعدادی آدم جدید

میتونه در روحیه تو اثر مثبت بذاره

اما توصیه ام بتو اینه که اگه خواسی بری عروسی اصلا آرایش نکن

صورتت رو ساده نگه دار

لباس ساده و راحت بپوش

اما شیطون باش و سعی کن دیگران رو هم تشویق به شیطونی کنی

خودت میفهمی چی میگم

یعنی دلم می خواد بهت خوش بگذره

هم بتو و هم به دیگران

توی غذا خوردن هم افراط نکنی ها ، که اگه بفهمم اونوقت مفتکی میدمت

به محمد میگم مال بد بیخ ریش صاحابش...

حالا خود دانی!!!

تازتم محمد غلط میکنه بگه نه ...نمیخوامش!

اووووه... اینقده باید بیآدو بره تا ما حاضر بشیم که تو جواب سلامشو بدی

به این آسونیا نیس

الهی بمیرم برای هردوتون

ایشالا به هرچی که آرزو میکنین برسین

اینا هم برای شوخی و دلخوش کنکه و الا یه سیب رو که بندازی هوا

هزارتا چرخ می خوره...

ایشالا چرخ گردون به کام شما ها باشه

بابا...

میدونی که چی می خوام بگم

اما چون قراره لوس نشی نمیگم

فقط توی دلم میگم

تو صدای دل پدر رو از هر کسی بهتر میفهمی...

نظرات 1 + ارسال نظر
شیما جمعه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:12 ب.ظ

سلام پدر..
متاسفانه من به خاطر همه ی اتفاقای این مدت و شلوغ بودن برنامه هام... و البته کمی تنبلی مدتی بود نتونسته بودم به آنیتا و چند تای دیگه از دوستام سر بزنم و ببینم اوضاعشون چطوره...
دیروز که این نوشته ی شما رو خوندم نگران شدم و رفتم خوندم... خوب...براشم کامنت گذاشتم و اونم جوابم رو داد و از نگرانی در اومدم...
هر زندگی بالا و پایین داره... مسلما همیشه همه چیز رویایی و عاشقانه نیست...آنیتا هم کم کم داره با این واقعیت رو به رو میشه... کم کم یاد میگیره و صبرش زیاد میشه...
فکر میکنم از نوشته هاش متوجه شدم چی دل کوچیکش رو اذیت کرده اما مطمئنم با گذر زمان و کنار علیرضا هر دو دوباره به لحظه های عاشقانه شون میرسن...
گاهی باید بیای پایی تا دوباره قدر اون اوج رو بفهمی...
مهم اینه که همه جوره اون آدم مقابلت رو بشناسی و کسی باشه که اینقدر لایق باشه تا دوباره بتونه به اوج برت گردونه... این اعتقاد منه....آنی هم زود زود خوب میشه...فقط یک کمی دلش گرفته...
منم دیشب رفتم عروسی...بلاخره!!!!
ماجراهای زیادی داشتیم....اولش توی یه تالار شام دادن و بعد هم رفتیم خونه ی عروس و اونجا دیگه بزن و برقص بود و البته قاطی بود....همه هم خانواده ی خودمون بودن....آخه ما خودمون کلیییی تا هستیم:دی اوصولا هم جدا نشدنی هستیم زن و مرد با همیم...بزرگترا که بشن مامان اینا همه دختر خاله پسر خاله و اینا هستن و با هم بزرگ شدن... بچه ها هم که ما باشیم همه با هم بودیم همیشه...
حدود ۱ ساعتی هم عروس کشون داشتیم و کل اتوبان رو گرفته بودیم...خیلی خوب بود...
فقط این مادربزرگ بنده(مامان بابام) منو هی برد به چند نفر نشون داد...من کلی بهم برخورده بود...اما هیچی گوش نمیداد که...بعدا فهمیدیم که اینا گفته بودن یه دختر خوب به ما نشون بده ما هم اون موقع هنوز نرفته بودیم و خلاصه که حالا هی منو می برد اینور اونور... منم هی میگفتم بابا ول کن کار بنده از این حرفا گذشته هاااااا:دییییییییییییییییییییی
بهدشم که قبل از رفتنم از محمد پرسیدم من چی بپوشم که گفت هر چی که خوشگلترت میکنه اما متعادل باش!!!
منم واسه حفظ تعادل لباسم رو با کت روش پوشیدم(شرمنده اما قبلا اینطور نبود خوب)...فقط این شال سرم گاهی بود گاهی نبود دیگه:دی...
اصلا هم نرقصیدم که....نمیدونم چرا...ترجیح میدادم ببینمشون ... خودم حسش رو نداشتم...
حالا بعدا جزئیات رو تعریف میکنم...
راستییییی امشب محمد راه میفته فکر کنم!!!
خیلی دعامون کنیدااااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد